-
۱۴ ۰
جمعه 30 خردادماه سال 1382 02:32
می دانید اگر دنیا دیوانه بود چه می کردم؟ لباس شکلاتی بر تن می کردم. روزنامه دیروز می خواندم. پسرها را مریم صدا می زدم و دخترها را مهران! با گوشهایم حرف می زدم و در هوای بارانی چتر کاغدی باز می کردم! روی اقیانوس ها راه می رفتم و در کفش هایم شنا می کردم. بر زمین پرواز می کردم و در هوا جست می زدم. توی وان حمام میدویدم و...
-
۱۳ ۰
سهشنبه 27 خردادماه سال 1382 05:56
اون روز امتحان ادبیات داشتم و روی صندلی 124 نشسته بودم و داشتم به سوال ها جواب می دادم، یکدفعه ای دیدم استاد ادبیات اومده بالای سرم و میگه: سارا! پیش خودم گفتم من که سارا نیستم، بازم رفتم سراغ سوال ها. تا اینکه دست گذاشت روی شونم و گفت سلام سارا خانوم ! از تعجب داشتم میمردم خواستم همون جا داد بزنم این حالش خوب نیست...
-
۱۲ ۰
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 01:04
نمی دانم رسیدن چیست، اما مقصدی هست که همه وجودم به سوی آن جاری می شود. کاش می مردم و دوباره زنده می شدم و میدیدم که دنیا شکل دیگریست میدیدم آدم ها آدم شدن را فهمیدن و اطرافه هیچ خانه ای دیوار نیست. چرا آدم ها دوست دارند اطرافشونو همونطوری که هست ببینند؟ چرا باید وقتی تو خیابون راه میریم و یک سنگ جلوی پامون سبز میشه...
-
۱۱ ۰
دوشنبه 26 خردادماه سال 1382 01:03
عمیقترین و بهترین تعریف از عشق این است که : عشق زاییده تنهایی است.... و تنهایی نیز زاییده عشق است... تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد .... کسی در پیرامونش نباشد! اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست! برعکس کسی که چنین اتصالی را در درونش احساس میکند... و بعد...
-
۱۰ ۰
شنبه 24 خردادماه سال 1382 01:30
سلام از فردا امتحانام شروع میشن، اون عکس بالایی هم که می بینید عکس دو تا از کتابهایی که تا یک ساعت پیش داشتم می خوندمشون. شاید از فردا دیگه نتونم هر روز اینجا چیز بنوی سم ولی نه! چون میدونم اگه نیام دلم واسه شما دوستای خوبم تنگ می شه بازم میام
-
۹ ۰
شنبه 24 خردادماه سال 1382 00:52
-
۸ ۰
شنبه 24 خردادماه سال 1382 00:46
آزادانه بیندیش بردباری را بیاموز بیشتر خنده رو باش لحظات ناب را دریاب دوستانی نو به دست آور دوستانِ پیشین را دوباره کشف کن به آنها بگو به آنچه می کنی عاشقی به ژرفی احساس کن گرفتاری را فراموش کن دشمن را ببخش امیدوار باش ببال دیوانه شو محبت ها را بشناس معجزه ها را ببین کاری کن که همه به حقیقت بپیوندند ..... ببخش و ایثار...
-
۷ ۰
جمعه 23 خردادماه سال 1382 00:56
آسمان آبی است زمین شفاف است نسیم خنک و گویا می وزد و گیسوانِ سیاهم را می رقصاند من به او عاشقم و او با من نا آشنا مرا به ترنم هر چه عشق است در آبیِ شفافِ عشقش همرقص نسیم سازید تا بگویمتان که دوستش دارم به آئینه نگاه می کنم به چشمانش سلام می دهم مدتی است که او را به سرنوشت سپرده ام هنوز هم تکه هایی از احساسش در کوچه...
-
۶ ۰
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 02:36
معلم پای تخته داد میزد صورتش از خشم گلگون بود و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود ولی آخر کلاسیها لواشک بین خود تقسیم می کردند وان یکی در گوشه ای دیگر جوانان را ورق میزد برای اینکه بیخود های و هو می کرد وبا آن شور بی پایان تساویهای جبری را نشان می داد. با خطی خوانا بروی تخته ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود تساوی را...
-
۵ ۰
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 02:33
امروز وبلاگم 14 روزه شد . یک شب تو یکی از این روم های یاهو بودم که دیدم یکی اومد و مثل اینکه آدامسش رو کیبورد چسبیده باشه شروع کرد به کوپی و پیست کردن. بهش پی ام دادم تا بیخیال بشه ولی ول نکرد که نکرد. پیش خودم گفتم برم ببینم این سایتی که گیر داده بهش چیه!، نمی دونم چی شد که یکدفعه ای دیدم روش کلیک کردم و از اون بالا...
-
۴ ۰
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1382 16:02
There is a place in your heart, and I know it is love And this place could be much brighter than tomorrow And if you really try, you will find there is no need to cry In this place you will feel, there is no hurt or sorrow There are ways to get there If you care enough for the living Make a little space, make a better...
-
۳ ۰
چهارشنبه 21 خردادماه سال 1382 12:17
چشمای آبیه تو مثل یک دریا می مونه دل خسته منم مثل یک ماهی می مونه ماهی خسته من می خواد تو دریا بمونه ماهی دوست داره خونش، همیشه تو دریا باشه بوسه بر موج بزنه، کناره ماهی ها باشه ماهی خسته من بزار تو دریا بمونه *** ماهی اگه تنها باشه، خسته و دلگیر می شه ماهی تو دریا نباشه، اثیره ماهیگیر می شه نکنه یکی بیاد، چشماتو از...
-
۲ ۰
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 01:03
الان که دارم این مطلب و می نویسم اطرافم پره از کتاب و کاغذ و جزوهای رنگارنگ، یعنی اومدم دیگه شروع کنم به درس خوندن ( آخه هفته دیگه یک شنبش امتحانام شروع می شه) ولی مگه می شه! تا میام درس بخونم خوابم می گیره ، تازه اگه خوابم نگیره نمیدونم چه جوریه که وقتی کتاب و باز می کنم هوس می کنم یک آهنگ گوش بدم ( اگه تکنو باشه...
-
۱ ۰
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 01:02
دو خط موازی زاییده شدند. پسرکی در کلاس درس انها را روی کاغذ کشید. آن وقت دو خط موازی چشمشان به هم افتاد و در همان یک نگاه قلبشان تپید و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند. خط اولی نگاهی پر معنا به خط دومی کرد و گفت : ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم.... خط دومی از هیجان لرزید. خط اولی :....و خانه ای داشته باشیم در یک...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 01:59
در میانه صحرا ایستاده بود و به پهنه افق می نگریست. خورشید مغرور و با چهره ای دژم نظاره گر مرد بود . چند لکه ابر در گوشه ای از آسمان سرگرم بازی بودند ؛ و باد در گوشه ای آرام غنوده بود . بناگاه غریو خورشید برخواست : " ابرک !!! " ابر بچه ای بسرعت از میان جمع ابرها جدا شد و پیش رفت ؛ خورشید اشاره ای به مرد کرد و گفت : "می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 خردادماه سال 1382 01:58
مروری بر کتاب برندگان و بازاندگان نوشته : {سیدنی-جی-هریس} خود را بشناس چرا که زندگی ارزشیابی نشده، ارزش زیستن را ندارد (سقراط) When a winner makes a mistakes he says: "I was wrong". When a loser makes a mistakes he says: "It was not my fault". وقتی برنده ای مرتکب اشتباه می شود می گوید ((اشتباه کردم)) وقتی بتزنده ای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 خردادماه سال 1382 03:06
دیروز صبح زود (ساعت 12) خواب بودم جاتون خالی داشتم یک خواب خوب میدیدم ولی الان یادم نیست که چه خوابی بود فقط یادمه که خیلی باحال بود که یکدفعه ای مامانم اومد صدام زد منم از خواب پریدم، دیدم مامان میگه بلندشو تلفن کارت داره من که هنوز خوابم میومد گفتم بگو خوابه ولی بعدش نمی دونم چی شد که دیدم گوشی تلفن دستمه و میخوام...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 خردادماه سال 1382 04:27
سلام دیشب که دراز شده بودم و می خواستم بخوابم به این فکر افتادم که اگه دنیا وارونه می شد چی می شد! شاید بعضی هاتون بگین قشنگتر می شد، بعضی ها هم بگن مثل این می شد که بگن جاذبه زمین و گالیله کشف کرده. فرض کنید فردا صبح که بیدار می شین و پاتونو از در خونه بیرون میزارید، رفتگر و ببینید که بجای اینکه اشغال ها رو از تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 خردادماه سال 1382 04:24
سلام من تصمیم گرفتم هفته ای ۱۰ تا جوک از ترکا اینجا بنویسم حالا این ۱۰ تا رو داشته باشید تا هفته بعد. 1- ترکه به رفیقش میگه: میخوام دختر شاه رو بگیرم! رفیقش میگه: چرت نگو مومن! مگه کشکیه؟! ترکه میگه: بابا من که راضیم، ننم هم که راضیه، فقط مونده شاه و دخترش! 2- ترکه شاکی میره ثبتاحوال، میگه: آقا این اسم من خیلی ضایست،...
-
ماه و سنگ
جمعه 16 خردادماه سال 1382 15:51
اگر ماه بودم به هر جا که بودم، سراغ تو را از خدا می گرفتم. وگر سنگ بود م، به هر جا که بودی، سر رهگذار تو جا می گرفتم. * * * اگر ماه بودی به صد ناز، - شاید- شبی بر لب بام من می نشستی. وگر سنگ بودی به هر جا که بودم، مرا می شکستی، مرا می شکستی.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1382 07:07
سلام دیشبو خوب خوابیدین؟ چند تا خواب دیدن؟ چه خواب هایی دیدین؟ اصلا خواب دیدین؟ من دیشبو نخوابیدم، داشتم رو این پیج کار می کردم. آخه میدونین چیه وقتی داشتم این وبلگ و می نوشتم Resolution کامپیوتر روی 1152 در 864 بود به همین خاطر وقتی این page و کسی دیگه تو یکجای دیگه با Resolution پایین تر یا بالاتر دیده مطمعنا با اون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 خردادماه سال 1382 14:44
امروز همینطور که تو کلاس نشسته بودم چشمم خورد به دیوار کلاس تا حالا اینطوری بهش نگاه نکرده بودم، شما پیش خودتون تصور کنید از جایی که دست یک نفر رسیده تا اون پایین پر بود از نوشته های مختلف، یک لحظه پیش خودم فکر کردم این نوشته ها رو چند وقته اینجا نوشتن بعدش وقتی تاریخشون ودیدم قدمیترینشون مال سال 78 بود، آره آذر ماه...
-
زندگی زیباست
شنبه 10 خردادماه سال 1382 22:17
زندگی رسم خوشاندیست زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ زندگی پرشی دارد اندازه عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاده من و تو برود زندگی حس غریبیست که یک مرغ مهاجر دارد زندگی سوت قطاریست که در خواب پلی می پیچد زندگی گل به توان ابدیت زندگی ضرب زمین در ضربان دلهاست زندگی هندسه ساده تکرار نفسهاست هر کجا هستم باشم...
-
کفگیری که ته دیگ خورده بود
جمعه 9 خردادماه سال 1382 14:55
امروز تو فکر این بودم که نکنه این وبلگ 2 روزه روزه آخره عمرش باشه آخه بین خودمون باشه کفگیرم خورده بود ته دیگ و نمی دونستم درباره چی مطلب بنویسم البته از اونجایی که این کفگیره ما چوبی بود به ته دیگ خورد اما دیگ خراب نشد. همین موقع چشمم به روزنامه دیروز افتاد که گوشه اتاق تک و تنها نشسته بود همینطور که داشتم ورقش میزدم...
-
وقتی بیستمون سیزده شد
پنجشنبه 8 خردادماه سال 1382 14:23
یکشنبه سره کلاس Mr Akbari بخوانید اچبری (به قول بچه ها) نشسته بودیم که دیدیم مهندس مثل همیشه اومد و سلام نکرده کیفشو گذاشت رو میز و ماژیکشو که همیشه خرابه در اورد اون بالا سمت راست نوشت موضوع : طراحی شمارندها. آقا ایمان که اون جلو نشسته بود موضوع رو دید بعدش دست به دستش کرد تا به عقب رسید آخه استاد ماژیک خرابه حداقل...
-
اینا هم بخونبن بد نیست
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 21:54
ایناهم بخونین بد نیست!!! اگر بیشتر عشق بورزی بیشتری-اگر کمتر عشق بورزی کمتری-تو همیشه در تناسب عشقت هستی تناسب عشقت تناسب بودن توست (اوشو) دل انسان اهرم تمام اعمال بزرگ است (بتهون) برای زندگی فکر کنید ولی غصه نخورید (دیل کارلگر) دوستانم دارایی های من هستن (شکسپیر) آینده همان امید است (اسپینوزا) (آزادی چیزی نیست که...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 21:53
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهان خانه عشقم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطره صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی باهم از آن گوچه گذشتم پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1382 21:50
برگ و باد باد پیچید در ترانه برگ برگ لرزید از بهانه باد هر گجا برگ خشک بود افتاد باغ نالید و گفت: (( باد مباد ! )) در شگفتم گناه باد چه بود؟ برگ خشکیده بود و باد ربود باد هرگز نبود دشمن برگ مردن برگ دست باد نبود ** زندگی ذره ذره می کاهد خشک و پژمرده می کند چون برگ مرگ ناگاه می برد چون باد زندگی کرده دشمنی یا مرگ؟ **...