تا دنیا باقی است


(( عشق هرگز نمی میرد ))

 

دیر یا زود، برای همه ی ما اتفاق خواهد افتاد. رویدادی رخ می دهد که زندگی شما را دگرگون خواهد ساخت. کمترین حساسیت و تغییری در وجودتان، به فریاد خواهد افتاد، فریاد بر آنکه زمان را دریابید و فرصت را مغتنم شمارید که اگر دیر بجنبید بسیار دیر خواهد بود و فرصت مطلوب از دست خواهد رفت و همه چیز به هم خواهد ریخت! عشق یکی از آن موارد و از همان حساسیت های نادری است که می تواند همه چیز را بهم بریزد، پس باید آن را مغتنم داشت

  

سلام، می خوام چند تا جمله ی کوتاه در باره ی دوستی بنویسم، موافقید؟

اگه هستین پس این متن های پایینی و حتما بخونید ( چون خیلی قشنگن   )

اگر هم موافق نیستید – روی اون ضربدر بالایی کلیک کنید

©©©

دوست همسایه ی دل ِ آدمی ست

بلانش هاتریس

ªªª

دوست که تقاظا می کند، فردا وجود ندارد

ضرب المثلی قدیمی

­­­

زبان دوستی واژه نیست، معناست!

هنری دیوید – تورو

¬¬¬

دوستی ِ واقعی تخمین احتیاج دیگران است، نه اظهار نیاز خویشتن

آندره موروا

©©©

دوست آن است که توی تاب آدم را تاب دهد، روی نردبان تو را بالا بکشد

دستی به پشتت بزند، در آغوشت گیرد و خدا حافظی کند

کاترین اِ ن دیویس



این نوشته ی پایینی هم ایمیل قشنگی بود

 ? از مهندس به اسم رمز دوستی > 

دو دوست در بیابان همسفر بودن، در طول راه با هم دعوا کردند. یکی به دیگری سیلی زد

دوستی که صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هیچ حرفی روی شن نوشت

(( امروز بهترین دوستم مرا سیلی زد ))

آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه ای رسیدند و تصمیم گرقتند حمام کنند

ناگهان دوست سیلی خورده به حال قرق شدن افتاد، اما دوستش او را تجات داد

او بر روی سنگ نوشت

(( امروز بهترین دوستم زندگیم را نجات داد ))

دوستی که او را سیلی زده و نجات داده بود پرسید

(( چرا وقتی سیلی ات زدم بر روی شن، و حالا بر روی سنگ نوشتی؟ ))

دوستش پاسخ داد

(( وقتی دوستی تو را ناراحت می کند باید آن را بر روی شن بنویسی تا بادهای

بخشش آن را پاک کنند. ولی وقتی به تو خوبی می کند باید آن را بر روی سنگ

حک کنی تا هیچ بادی آن را پاک نکند! ))

                                                                               سیمون فردریک

چشم ها بر در، پریشان

تا سحر، آیا دل من

می شود از شادی لبریز؟

تا سحر می رسد،

آوای پاییز؟

در زندگی روزهای مهمی هست. آدم هایی را ملاقات می کنیم که مثل یک شعر زیبا، وجود ما را از

هیجان به ارتعاش می آورند. آدم هایی که غنای دست دادنشان، همدلی نا گفته ای را بیان می کند

پیچیدگی ها و تحریک پذیری ها و نگرانی ها را که ما را در خود گرفته اند، مثل خوابی ناخوشایند

می گذرند و ما بیدار می شویم تا زیبایی دنیای واقعی خداوند را با چشم هایی دیگر ببینیم و با گوش هایی تازه بشنویم

     

دو هفتست هیچ وبلاگی و نخوندم، یعنی وقت نکردم. ولی از امروز وقتم آزادتر شده

از همه ی دوستانی که وبشون و می خوندم و این چند وقت، نشده بهشون سر بزنم معذرت می خوام